مربیآموز

قصه مرد شامی

قصه مرد شامی
قصه مرد شامی
قصه مرد شامی مربیآموز
انتشار شده در 1396/8/5 با 33 بار مشاهده
دسته بندی: 

رسید: “آن کسی که آنجا وسط نشسته، کیست؟"
گفتند: “حسین، پسر علی”

پیش خودش گفت بروم قربه الی الله کمی به او فحش بدهم. آمد ایستاد روبرویش. تا می‌توانست فحش داد و لعنت کرد. هم خودش را، هم پدرش را. گفت شما منافقید، شما اسلام را خراب کردید و از این حرف‌ها. وقتی خسته شد دهانش را بست.

حسین (ع) گفت: “اهل شامی؟”
مرد گفت: ” بله”

گفت:‌ “می‌دانم. شامی‌ها این‌طوری هستند. پس حتماً غریبی و جایی هم نداری. بیا برویم خانه‌ی ما. مهمان ما باش. غذایی بخور. استراحتی بکن.”

مرد بعداً می‌گفت: “دوست داشتم آن موقع زمین شکافته شود و من را ببلعد.”

امام حسین
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو