قصه کشتی
روزی پیامبر اکرم(ص)وارد خانهدخترشان فاطمه(س)شدند و دیدند حسن(ع) و حسین(ع)مشغول کشتی گرفتن هستند. پیامبر(ص)کشتی آنها را تماشا می کردند و حسن(ع)را تشویق می کردند و میفرمود: زود باش حسن، حسین را بگیر و روی زمین بزن.حضرت زهرا(س)گفتند: پدر جان با اینکه حسن(ع)بزرگ تر است وا را تشویق می کنید؟پیامبر(ص)فرمود: به خاطر اینکه الآن جبرئیل در آنجا حاضر است و حسین(ع)را تشویق میکندو میگوید: زود باش حسین(ع). از این رو، من، حسن(ع)را تشویق می کنم.
(بحار،ج43،ص285)
++++++++++++++++++++++++++
قصه زیارت امام حسین(ع)
پیامبر با امام حسین(ع)مشغول بازی بود که عایشه وارد شد و پرسید:«ای رسول خـدا! چقدر این کودک را دوست داری؟»پیامبر در جواب فرمود:«او میوهی قلب من و نور چشم من است. او کسی که بعد از شهادتش هرکس مرقدش را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج از حجهای مرا بـرای او مینویسد.»عایشه با تعجب پرسید:«یک حج؟!»پیامبر پاسخ دادند:«خداوند ثواب نود حج از حجهای مرا به او خواهد داد.»
منبع:داستانهای بهشتی کاری از خانم دکتر فعال
++++++++++++++++++++++++++
قصه نتیجه ی دوستی
رسول خدا در مسجد حضور داشت و حسن و حسین روی پای خود نشانده بود و نوازش میکرد. در اینهنگام ابوذر وارد مسجد شد، خدمت پیامبر رسید و سلام کرد. سپس در کنار آن حضرت نشست. آن گاه پیامبر اسلام فرمود:« هرکس حسن و حسین و ذرّیّه ایشان را دوست داشته باشد. شعلههای جهنج به صورتش نمیرسد.»
منابع: کامل الزیارت ، ص۵۱ ، ب۱۴ ،ح۴
++++++++++++++++++++++++++
قصه شفاعت
وقتی که امام حسن و امام حسین کودک بودند مردی آنان را دید سپس هر دو بزرگوار را بر روی شانههای خود سوار کرد و خدمت پیامبر آمد و عرض کرد:« یا رسول خدا من گناهی کردهام که از آن شرمسارم، اکنون به خدا و این دو فرزند تو پناه آوردم.» پیامبر از کار آن مرد آن قدر خندهاش گرفت که دست بر دهان مبارکش گذاشت و فرمود:«برو که آزادی و به امام حسین و به امام حسن و امامحسین فرمود:«شفاعت شما را در حق او قبول کردم.»
منابع: مناقب، ج3، ص400
++++++++++++++++++++++++++
قصه اهل بهشت
پیامبر اسلام با گروهی از مسلمانان در محلی نشسته بودن و با هم صحبت میکردند ویک دفعه آن حضرت از جای خود بلند شد و ایستاد. اطرافیان پیامبر نیز به احترام او بلند شدند سپس دیدند که حسین به سویشان میآید. آن گاه رسول خدا دست آن را گرفت و به مردم فرمود:« بدانید ای حسین فرزند علی است، او را بشناسید. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، حسین اهل بهشت است و دوستان او نیز اهل بهشت هستند.»
منابع: بحارالانوار، ج43، ص262، ح6
نقل از جلد ۲ مجموعه بوی سیب (نسیم بهشت)کاری از آقای مهدی وحیدی صدر
++++++++++++++++++++++++++
قصه پاسخ دندان شکن
پس از آن که «حجربنعدی» و یارانش را به جرم دوستی و عشق امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت رساند، همان سال به حج رفت. در آن جا امام حسین(ع) را دید متکبرانه گفت:«ای ابا عبدالله! خبر داری با حجر و دیگر دوستان پدرت چهکرده ایم؟» امام(ع) فرمود:« چه کردهاید؟» معاویه سرمست و مغرور گفت:« ما آنان را کشتیم و کفن کردیم و بر پیکرشان نماز خواندیم.» امام(ع) با لبخندی زیرکانه، معاویه و سخنان جاهلانه اش را به تمسخر گرفت و فرمود:«ای معاویه!(به پیکر حجر و همراهانش خیلی احترام گذاشته اند وبا این کار) با تو دشمنی ورزیدهاند؛زیرا اگر ما پیروان تو را بکشیم، نه آنان را کفن میکنیم، نه بر آنان نماز میخوانیم و نه جنازهشان را به خاک میسپاریم.»
از کتاب لبخند ستاره ها کاری از آقای مهدی وحیدی صدر
امام حسین قصه میلاد امام حسین ع اعیاد شعبانیه