سال ۲۳۲ بود و از ماه ربیع الثانی، هشت روز می گذشت. در یکی از خانه های مدینه، پدر و مادری منتظر تولد فرزند خود بودند.
پدر، بهترین پدر دنیا، امام هادی علیه السلام بود و مادر، زنی دانشمند و پرهیزکار و با خدا، به نام حُدَیثه. ناگهان صدای نوزادی در خانه کوچک امام علی النقی، امام هادی علیه السلام بلند شد.
امام یازدهم ما، به دنیا آمده و دنیا را روشن کرده بود. شکوفه لبخند، روی لبان پدر و مادر نشست و نوزاد حسن نام گرفت.
بنابراین، یازدهمین امام ما، هم نام امام دوم ، امام حسن مجتبی علیه السلام شد و چون بعدها در یک منطقه ارتشی زندگی می کرد، به او عسکری گفتند. اون روز، آسمون به زمین تبریک می گفت و زمین به خودش افتخار می کرد.
فرشته ها بال هاشون رو باز کرده بودند و دور تا دور زمین می گشتند. همه خوشحال بودند و تولد این نوزاد رو به هم تبریک می گفتند.
روز تولد امامانِ ما ، روز فرود فرشته ها از آسمون و روز جشن و شادی ما شیعه هاست. تو این روزها، همه چیز بهتر و قشنگ تر از روزهای دیگه است.
مثلا آواز پرنده ها قشنگ تره، درخت ها سرسبزترند، گل ها شاداب تر و حتی پدر و مادرها مهربون تر از همیشه اند. امروز، روز تولد کسیه که با خودش مهربونی و زیبایی آورد.
تولد ائمه قصه میلاد امام عسکری ع