مربیآموز

قصه گریه و خنده فاطمه علیهاالسلام

قصه گریه و خنده فاطمه علیهاالسلام
قصه گریه و خنده فاطمه علیهاالسلام
قصه گریه و خنده فاطمه علیهاالسلام مربیآموز
انتشار شده در 1396/8/21 با 35 بار مشاهده
دسته بندی: 

پیامبر بیمار بود و در رختخواب، آخرین روز سخت بیماری و زندگی در این دنیا را می گذراند. علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام و فرزندانشان در کنار پیامبر نشسته بودند. حضرت علی علیه السلام سر پیامبر را روی پایش گذاشته بود و دست پیامبر را در دست گرفته بود. همه ناراحت و غمگین بودند و فاطمه علیهاالسلام ، دختر عزیز پیامبر، آرام آرام اشک می ریخت. پیامبر، فاطمه اش را صدا زد و با او صحبت کرد. اشک در چشمان فاطمه جمع شد و شروع به گریه کرد پیامبر باز با او صحبت کرد. وقتی فاطمه علیهاالسلام از کنار پیامبر بلند شد دیگر گریه نمی کرد و لبخند می زد. کسانی که آن جا بودند، از حضرت فاطمه پرسیدند که چرا اول گریه کردید و بعد لبخند زدید؟ فاطمه علیهاالسلام در پاسخ گفت: بار اول پدرم فرمود: «به زودی من از پیش شما خواهم رفت و دنیا را ترک خواهم کرد». من از این خبر ناراحت شدم. بار دوم فرمود: «فاطمه جان! در آن دنیا، تو اوّلین کسی هستی که به سوی من می آیی» و من از این حرف بسیار خوشحال شدم.

قصه شهادت حضرت رسول ص
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو