یه گربه بود گوشهاش یه کم کوتاه بود
موهاش همه سیخ سیخی و سیاه بود
همیشه فکر می کرد که خیلی زشته
یه شب پاشد رفت پیش یک فرشته
گفت : کاری کن گوشهام درازتر بشه
موهام طلایی رنگ و نازتر بشه
فرشته هه خوند لالالا لالایی
گربه هه شد یه خرگوش طلایی
ولی باز هم دنبال آرزو بود
چون که صداش هنوز میومیو بود