تو خوابِ ناز بودم که با ، صدایی از خواب پریدم
دیدم چراغا روشنه ، مامان و بابام رو ندیدم
صدا زدم بابا ، بابا ، کجایی پیشِ من بیا
میترسم از این تنهایی ، خدای من مامان بیا
دیدم بابام با لُپِ پُر ، با لقمه ای تو دست اومد
گفت پسرم بیدار شدی ، ببخش اگه صدا اومد
گفتم بابا جریان چیه ، صبح شده وقتِ خوردنه ؟
شاید قیامت شده وای ، الان چه وقتِ مُردنه ؟
خندید و گفت عزیزِ من ، این حرفا دیگه از کجاست
هر سال بدونْ هر بنده ای ، یک ماه و مهمون خداست
الان که ما بیداریم و داریم صبحونه میخوریم
دیگه تا شب گرسنه وُ دل از غذا ها می بُریم
صبح تا نگفتن اَذونُ ، باید که زود سحری رو خورد
بی سحری نصیبته ، اگر که صبح خواب تو رو بُرد
گفتم بابا اِسمش چیه ، به این عبادت چی میگن
نکنه که روزه میگیریم ، آره بابا درست میگم ؟
گفت که بله عزیزِ دل ، داری گُلم درست میگی
میخوای تو هم روزه باشی ، حتی حالا تو بچگی
گفتم بله چرا که نه ، میخوام مَنم روزه باشم
میخوام مَنم مثل شما ، صبحا سحر از خواب پاشم
چی کار باید کُنم که تا ، روزهٔ من صحیح باشه ؟
میشه برام توضیح بِدی ، ساده وُ هم صریح باشه؟
گفت گلِ من عزیزِ من ، اول باید نیّت کُنی
یعنی بِگی فقط خدا ، پشت به مَنیَّتِت کُنی
سحری رو وقتی خوردی ، باید تا شب گُشنه باشی
هیچی نباید بخوری ، حتی باید تِشنه باشی
اگر که طاقت نداری ، بدون گُلم که راحته
بگیر بخواب عزیز من ، که خوابتم عبادته
وقتی که روزه میگیریم ، کارای خوب خوب میکنیم
الکی قسم نمیخوریم ، به نیکی ها خو میکنیم
روزَتو باطل میکنی ، بُکُنی سَرِت رو زیرِ آب
گَرد و غُبار رو نَخوری ، وقتی هوا میشه خراب
مسواک زدن خطرناکه ، آبِش رو هم تو قِی نکن
یه موقع آب میره پایین ، این اشتباه رو هی نکن
میخوای خدا خوشحال بِشه ، قرآن بخون دعا کن
اولِ وقت نماز بخون ، خدا رو تو صدا کن
روزه مُفیدِ عشقِ من ، برای جسم و روحت
یادِ گُرسنه ها بیُفت ، هر ظهر و هر غُروبت
خدا میخواد که پاک بشیم ، از بدی ها وُ از گناه
بندهٔ خوبی ما باشیم ، بِشیم همیشه سر به راه
خُوب عزیزم قبول باشه ، شد دیگه وقتِ افطار
یه روزِ سخت گذشت و تو ، از حال نَرفتی انگار
خدا خودش نیرو میده ، به هر کی با خدا باشه
بدون که هر کی با خداست ، خدا همیشه همراشه
شاعر : علیرضا قاسمی
رمضان