به دست خود درختي مي نشانم به پايش جوي آبي مي كشانم
كمي تخم چمن بر روي خاكش براي يادگاري مي فشانم
درختم كم كم آرد بر گ و باري بسازد بر سر خود شاخساري
چمن رويد در آنجا سبز و خرم شود زير درختم سبزه زاري
به تابستان كه گرما رو نمايد درختم چتر خود را مي گشايد
خنك مي سازد آنجا را ز سايه دل هر رهگذر را مي ربايد
به پايش خسته اي بي حال و بي تاب ميان روز گرمي مي رود خواب
شود بيدار و گويد : اي كه اينجا درختي كاشتي روح تو شاداب
سروده آقاي عباس يميني شريف
واحدکار درخت و درختکاری