تا سراغ تو را گرفت دلم
رنگ و بوی دعا گرفت دلم
با خدا از غریبیات گفتم
غُصّه کربلا گرفت دلم
گوشهاي ماندم اشک افشاندم
دیدی آخر عزا گرفت دلم؟
باز با یاد تو دلم پر زد
چون دل نینوا گرفت دلم
مشک در دستو، پای در شن زار
خبر از تشنهها گرفت دلم
عاقبت درکنار گلهایت
بوی پروانه را گرفت دلم
خواستم تا به گل دهم آبی
مجروح از نیزهها گرفت دلم
آه، گلدان دل ترک برداشت
روی دست تو جا گرفت دلم
کاش حرفم فقط خیال نبود
قُمری دل، شکسته بال نبود
آه، آیینهها چه نمناکند
قاصدکهای شعر، غمناکند
چشمهام بی درنگ می گرید
روی زانوی سنگ میگریم