موضوع نمايش:
- شجاعت، دوستی و اهمیت کمک به دیگران
بچههای عزیز، آمادهاید برای شنیدن یه قصهی هیجانانگیز از شجاعت و دوستی؟ توی این نمایشنامه، رستم، پهلوان شجاع و دلیر ایران، همراه با دوست وفادارش، رخش، به یه ماموریت بزرگ میره تا پادشاه مریض رو نجات بده. اون باید با دیو سفید، هیولای وحشتناک، مبارزه کنه و دارویی برای درمان پادشاه پیدا کنه.
در این نمایش، رستم با شجاعت و مهربانی نشون میده که چطور میتونه با کمک رخش و قلب مهربونش، بر تمام مشکلات غلبه کنه. شما هم میتونید با رستم و رخش همراه بشید و یاد بگیرید که همیشه باید به دیگران کمک کنیم و شجاع باشیم، حتی وقتی با سختیها روبهرو میشیم! این نمایش پر از هیجان، دوستی و داستانهای قهرمانیه که همه دوست دارن تماشا کنن.
شخصیتها:
- رستم (پهلوان شجاع)
- رخش (اسب رستم)
- پادشاه (مریض و گرفتار)
- دیو سفید (هیولای داستان)
- راوی (قصهگو)
وسایل صحنه:
- لباسهای پهلوانی برای رستم
- ماسک دیو سفید
- عروسک اسب برای نقش رخش
- قصر کاغذی برای پادشاه
صحنه اول: (ورود راوی)
راوی:
بچههای عزیز، امروز میخوایم قصه یه پهلوان شجاع رو براتون بگیم. اسمش رستمه! اون همیشه آمادهست به بقیه کمک کنه. حالا گوش کنید ببینیم چی میشه.
(رستم وارد میشود، دستش به کمر و پر از انرژی)
رستم:
من رستم، پهلوون ایرانم! هر وقت کسی به کمک نیاز داشته باشه، من میرم کمکش میکنم.
(رخش وارد میشود، با عروسک اسب)
رخش:
رستم، پادشاه مریض شده! باید به کوه البرز بریم و داروی دیو سفید رو بیاریم. آمادهای؟
رستم:
آمادهام، رخش جون! بریم تا مردم رو نجات بدیم.
صحنه دوم: (مبارزه با دیو سفید)
(رستم و رخش به کوه میرسند، موسیقی هیجانانگیز پخش میشود)
رستم:
این هم غار دیو سفید! آمادهای، رخش؟
رخش:
آره، رستم! نترس، تو میتونی!
(دیو سفید وارد میشود، با ماسک و صدای بلند)
دیو سفید:
هاهاها! هیچکس نمیتونه منو شکست بده.
(رستم و دیو با هم مبارزه میکنند. بچهها را تشویق کنید رستم را تشویق کنند: "بزن رستم!")
رستم:
من پهلوون ایرانم، نمیذارم کسی به مردم آسیب بزنه!
(دیو شکست میخورد و فرار میکند)
رخش:
رستم، تو شجاعترین پهلوون دنیایی!
صحنه سوم: (نجات پادشاه)
(رستم و رخش دارو را میآورند و به پادشاه میدهند)
پادشاه:
رستم، تو زندگی من رو نجات دادی. از تو ممنونم!
رستم:
وظیفه منه که به مردمم کمک کنم. همیشه باید شجاع و مهربون باشیم.
راوی:
و اینطوری، رستم و رخش با شجاعت و دوستی تونستن پادشاه رو نجات بدن و ایران رو از خطر دور کنن. بچههای عزیز، شما هم همیشه مثل رستم، مهربون و شجاع باشید!
(موسیقی پایانی، بازیگران دست تکان میدهند و از صحنه خارج میشوند)
پایان.
ترس و شجاعت فردوسی شاعر